مهراد جون شیطون بلای مامانمهراد جون شیطون بلای مامان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

شکلکیه شکلک . بدو بدو بیا ببین تا نبینی نمیشه

دندونای کم صبر

عزیز دلم مهرادم از اون موقعیکه دندون پایینت دراومده میدیدم با اینکه دندونات دراومده بازم بیقراری میکنی و غذا نمیخوری وای بازم دندون :                              بببببببببببله دیدم که لثه بالات هم باد کرده و سفیده نگو که یکی ازدندونای بالات هم دراومده واون یکی هم داره میزنه بیرون وای که چه دردی میکشی عزیزم مثل اینکه همه دندونات میخواد یدفعه در بیاد .                  دوست دارم عزیزممممممممممممم     ...
28 آذر 1390

نی نی مهراد با محرم

                          محرم ماه الفت با جنون است                                                        چراغ کوچه هایش بوی خون است                           محرم حرمت خون است و خنجر                  &n...
15 آذر 1390

6 ماهه شدن مهراد

خبر خبر خبردار   :  مهراد 6 ماهه شد گل پسر من مهراد مامان تو قدم به 6 ماهگییت گذاشتی آقو آقو میکنی و به مامان وبابا بوس میدی از دیروز سوپ دادن بهت رو شروع کردم از مزه سوپ زیاد خوشت نمیاد هر وقت من وبابایی از کنارت رد میشیم دستتو دراز میکنی با زبان بی زبانی میگی منو بغل کنین دوست داری همیشه لخت باشی هیچی تنت نباشه از کلاه هم بدت میاد امروز هم بردمت واکسنت رو زدم خیلی گریه کردی اینم عکسهای خوشگلت :                                  ...
8 آذر 1390

دیدن اولین برف زندگی

سلام عزیز دلم دیروز در شهرمون اولین برف ازشب قبلش شروع به باریدن کرد وهوا خیلی سردشد  میخواستم ببرمت بیرون که برات عکس بگیرم ولی بابایی نذاشت گفت که سرما میخوری همه جاسفید شده بود بردمت از پشت پنجره اتاق بیرونو دید زدی و  به برفا نگاه میکردی عزیزم چشات از دیدن برف گرد گرد شده بود ایندو تا عکس هم رفتم بیرون ازروی تراسمون گرفتم که بذارم تو وبت که یادگاری بمونه   ...
5 آذر 1390

مهراد و دندونش

الان نزدیک به 15 روزه که بهت فرنی میدم کم و بیش میخوری و دوست داری اواسط هفته گذشته داشتم بهت فرنی میدادم میخوردی که یه دفعه قاشق کوچولو تو دهنت یه صدای کوچولویی کرد تو دهنتو ولثه هاتو نگاه کردم چیزی ندیدم بعد فرداش وقتی داشتم دوباره بهت فرنی میدادم بازم اون صدا اومد ایندفعه رفتم و دستامو تمیز تمیز شستم واومدم به لثه هات دست زدم و روی دندونتو حس کردم  خیلی خوشحال شدم وبوسیدمت آخه الان دو ماهه مدام لثت درد میکرد و آبریزش داشتی و خوابت هم کم شده بود.راحت میشی قربونت برم من تا امروز که با دوستام تصمیم گرفتیم برات دندونی درست کنیم جشن که نتونستیم بگیریم بخاطر فوت داییم وامروز با دوستای مامانی دست بکار شدیم و بر...
5 آذر 1390

فندق کوچولوم مریض شده

با امروز میشه 3 روز . 3 روز از مریضیت میگذره دیروز بردمت دکتر یه سری دارو داد با یه آمپول بهم گفت داروهاتو تا یه هفته بخوری اگه تا اون موقع خوب نشدی ببرمت پیشش تا بهت آنتی بیوتیک بده سینت بد جوری خس خس میکنه وقتی سرفه میکنی انگار میخاد از جا کنده شه با ابنکه مریضی و حال نداری به خاطر دل مامان جون وقتی نازت میکنم میخندی و شادم میکنی ...
11 آبان 1390

4 ماهگیت مبارک

من هشتم مهرماه رفتم تو ٤ ماهگی به نظرتون بزرگ شدم یانه؟ قیافم تغییری کرده  فقط اینو میدونم که خیلی خیلی کنجکاو شدم و فقط دوست دارم مامانی همیشه پیشم باشه و بهم شیر بده موبایلو خیلی دوست دارم هروقت عمه جون با موبایلش ازمن عکس میگیره حتما باید به من نشون بده وگرنه گریه میکنم             ...
10 آبان 1390