ما نبودیم اما اومدیم
سلام به همه دوستان گلم
ما رفتیم یک مسافرت 5 روزه و تو این مدت نبودم که بیام پیشتون و آپ کنم .
مسافرتمون یهویی شد و ما پنجشنبه 26 مرداد راه افتادیم به سمت خونه عمه سحر چون خیلی اصرار کرده بود تازه رفته به اونجا و دلش برامون تنگ شده بود مخصوصا مهراد .
بله ما اونروز دور و بر ساعت 2 راه افتادیم و رفتیم سمت تهران تا هوا روشنه به اونجا برسیم جاده از اونور خیلی شلوغ بود و ترافیک سنگینی بود . ماشینها مورچه وار حرکت میکردند .
عمه جون هم یه بند زنگ میزد کجایین و میگفت مواظب باشید .
طرفای ساعت 8 و نیم رسیدیم اونجا و عمت از ذوق دیدن ما نمیدونست چکار کنه
اونروز بعداز ظهر رفتیم بازار و من یه چیزایی خرید کردم و اومدیم خونه و روز بعد اینقدر خسته بودیم که تا ساعت 12 خوابیدیم و ناهار خوردیم و شب هم رفتیم پارک ارم و تا تونستین تو و داداشی بازی کردید تا ساعت 1 اونجا بودیم و دیدم که شما خسته شدی و خوابت میاد و دیگه برگشتیم .
فرداش هم رفتیم به سمت همدان و یخورده گشتیم و یه شهری داشت البته نرسیده به همدان بود که همش چیزای سفالی داشت و خیلی خوشگل بودند .
و خلاصه فرداش دیگه حرکت کردیم سمت خونه وای چقدر ترافیک بود یک ساعت ونیم توی ترافیک بودیم وای خسته شدیم . بابایی که دیگه نگو پاهاش درد گرفته بود .