یک مسافرت 5 روزه
سلللللللللللللللام ما اومدیم
دوشنبه هفته قبل نزدیکای ظهر حرکت کردیم به سمت تهران اخه دخترخاله هی زنگ میزد میگفت بیاین اینجا پیشمون دلمون واسون تنگ شده ماهم حرکت کردیم و ساعت 8 اونجا بودیم اونم وقتی ما رودید ذوق ذوق که نگو
خونشون خیلی خوش گذشت یه دوری هم باهم تو بازاراش زدیم تا 5 شنبه که بعد صبحانه حرکت کردیم طرف شاهرود خونه خواهرم گفتیم یه شبم پیش اونا باشیم ساعت 10 حرکت کردیم و 3 بعدظهر خونشون بودیم خواهرم تنها بود مهرادم هی اتیش میسوزوند وایییییییییییییی شیطون .
البته مهرادی داره پسرخاله میشه فهمیدیم که خاله تو شکمش نی نی داره واییییییییییییییییی خدایا.
صبح جمعه حرکت کردیم طرف خونه
اینم عکسهایی که از مهراد گرفتیم توراه برگشت از جنگلهای خودمون .
عکسهارو ببینید
اینم عکسی که تو خونه دختر خاله اینا رفته بودی تودیگ نشسته بودی و بازی میکردی.