10 ماهگی مهراد و یه اتفاق بد
دیروز مهراد کوچولو پا به 10 ماهگیش گذاشت و وارد دهمین ماه زندگیش شد .
عسل طلای من الان چند تا قدم ور میداره ولی یه خورده تنبله البته باز داره دندون در میاره دو تا دندون دیگه بغل دو تا دندون پایینش .
واما اتفاق بدی که برای مهراد افتاد و خدا خواست و هیچیش نشد .
امروز بعد خوردن صبحانه مهرادو گذاشتم توی رورویکش تا بازی کنه داداشش هم توی اتاقش داشت روی تختش کارتون نگاه میکرد .
مهراد با رورویکش رفت توی اتاق داداشش اخه مهراد داداششو خیلی دوست داره .
منم رفتم توی آشپزخونه به کارام برسم بعد دیدم صدای بلندی مثل افتادن چیزی از جای بلندی اومد . بله دیدم پشتش گریه مهراد بود که قطع نمیشد بدو بدو رفتم تواتاق دیدم مهراد به پشت رو زمین افتاده و یه بند گریه میکنه و داداشش هم همینجوری نگاش میکرد و ترسیده بود .
رفتم مهرادو بلند کردم آوردمش تو هال دیدم مهراد رنگش شده مثل گچ و زیر چشماش و لبش کبود شده واقعا بد جوری به سرش ضربه خورده بود فک کنم اصلا چند ثانیه توی سرش خون گردش نداشت یعنی تو اون لحظه فکرکردم که مهراد خدایی نکرده ...................
اینقدر خدا رو تو اون لحظه صدا کردم و سر مهرادو مالیدم که مهراد ساکت شد و حالش بهتر شد خدایا ازت ممنونم و شکرت میکنم .
مثل اینکه داداش مهراد وقتی مهراد میره تو اتاقش اونو بغل میکنه و از رورویکش در میاره و میاردش رو تخت که پیشش باشه و متوجه نمیشه و مهراد بر میگرده و با سر محکم از روی تخت میفته .
اینم عکسهای مهراد :