مهراد رفته روستا
وقتی منو مامانی تنها شدیم گفتیم باهم دیگه بااجازه باباجونی بریم روستا پیش بابابزرگی و مامان بزرگی .
منو و مامانی با ماشین راه افتادیم و رفتیم اونجا من روستا رو خیلی دوست دارم همه جاش سبزه و یه خیلی گلهای رنگ ووارنگ توی دشتاش داره .
وقتی رسیدیم اونجا بابا بزرگ و مامان بزرگ منتظر ما بودند . از دیدن ما خوشحال شدند .
تو روستا به من خیلی خوش میگذره کل هم عکس گرفتم نیگاه کنین ......
اینم عکسام تو خونه بابا بزرگی .....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی