مهراد جون شیطون بلای مامانمهراد جون شیطون بلای مامان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

شکلکیه شکلک . بدو بدو بیا ببین تا نبینی نمیشه

اووف شدن من

1390/5/8 17:44
776 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح مامان جونی منو آماده کرد و لفاسامو پوشوند نمیدونستم که کجا میخایم بریم ؟

بعد مامانی منو بغل کرد وباهم دیگه رفتیم بیرون چقدر هوا گرم بود خوب بود که سرم کلاه گذاسته بودم و گرنه صورتم از گرما میسوخت .

با مامانی خیلی بیشتر راه رفتیم تا رسیدییم به یه جایی مامانی منو برد تو یه اتاقی وبا یه خانوم مهلبون  صحبت کرد و خانومه اول وزن و قهدم رو گرفت بعد گفت که همه چیم خوبه .

بهد به مامان گفت امروز یه کار دیگه ای هم با من دارن گفت که واسکن دارم که باید بزنم من که نمیدونستم واسکن چیه بعد به مامانی گفت که منو ببله تو اتاق اونفریه منو آماده کنه . مامانی منو برد آماده  کردو خانوم مهلبونه رو صدا زد اونم اومد یه سیخ تیز دستش بود به مامانی گفت پاهامو بگیله بعد سیخیرو زد به پام اینقدر دردم اومد که جیغ کشیدم بعدش هیچی نفمیدم .بقیشو مامانی بگه .                 

 

بععععععله ....دوباره خانومه گفت که  یه واکسن دیگه ای هم داری بعد واکسن دومی رو زد به اون پات

پاهات خیلی خون اومد و یه سر گریه میکردی نازت کردم چون درد داشتی لباتو ور میچیدی . بهت شیر دادم تا آروم گرفتی.

 اینم از روز 2 ماهه شدنت عزیزم  بعد هم به بابایی زنگ زدم اومد دنبالمون اومدیم خونه

 

 

                

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان مهرسا
8 مرداد 90 12:22
آخی نازی جیگر خدا کنه که شب زیاد اذیت نشه و زیاد تب نکنه


سلام عزیزم با تشکر از همدردیتون
مامان مهراد
13 مرداد 90 21:51
سلام پسر خاله" منم وبلاگ خوشملت رو لینک کردم کلی هم از مطالبت استفاده کردم.