دست نوشته های من
سلام زیاد برای دوستای گل و مهربان خودم . این روزها یکی پس از دیگری می گذرد و عمر ما کوتاه ، بچه ها بزرگ و بزرگتر میشوند و ما هم کم کم گرد سفیدی روی موهای ما می شینه یه دفعه میبینیم که ما هم که از شیطونیهای مهراد به تنگ اومدیم خیلی لجباز شده و همیشه حرفشو به کرسی مینشونه من که یه خورده بهش سخت می گیرم میره پیش باباش و از اون میخاد که اون کارو براش انجام بده به گوجه و خیار هم که خیلی علاقه داره و مخصوصا هندوانه وای برای من دفترو خط خطی میکنه و با ذوق به من نشون میده الان چند روزه که از پنبه ریز گرفتمش کلمه های بیان شده ازمهراد: گوجه : اجه هندوانه : هنه انه شلوار : الوار غذا : اذا تمشک و الو و هلو : آلو گوش...